چند قطره احساس
چند قطره احساس
کاش دنیا یکبار هم که شده بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد این بردهای تکراری برایش؟!...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 ارديبهشت 1396برچسب:اس ام اس عاشقانه/دل نوشته/حرفهای احساسی/, توسط مهرداد خدابنده لو |


من خسته ترین واژه ی ملموس غروبم !

کاش در این وسعت سبز

یک نفر درد مرا می فهمید...!
 
دلتنگ که شدی پیش من بیــــــــا
کمی غصه هست...
 با هم می خوریم
 
تازگـــی ها از خوابــــــــ  که بیــدار می شــــوم

تازه کابـــوس هایــم آغـــاز میشـــود
 
گفتم چیزی بگو
سکوت کرد و رفت
.
.
.
.
و من هنوز گوش می کنم
 
چگونه ميتوان به تاول هاي پا گفت تمام مسيرهاي
طي شده اشتباه بوده است
 
چه دنیای بزرگی شده،

تا چشم کار می کند جای تو خالیست....
 
مــي شـــــود نــبــــــــــــــود

مــي شـــــــــود نـديـد

امــــــــّــــــــا

نمــي شـــــود حـــس نــكـــــــرد، درد نــكــــشـــيــــد..
 
چیزی نیست

که مرا

سر ِ شوق بیاورد

جز تو

که تو هم نیستی
 
به اندازه تمام سه نقطه های دنیا با تو حرف دارم

اما ...
 
حوالی این ساعت های بارانی

جای زیادی برای رفتن ندارم.....

غیر ازآغوش توکه

کنارم نیستی.....
 
حاصل سبز ترین باور من برگ زردیست

که از لای ورق های دلم می ریزد...

مانده ام سخت غریب!

دیگر از سبزترین حادثه ها می ترسم...!!!
 
سرزد به دل دوباره غم کودکانه ای

آهسته می تراود از این غم ترانه ای

باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست

دارم هوای گریه خدایا بهانه ای!
 
دور نرو

بیا کنار دلم

من غیر از این‏ها که می‏نویسم

نوازش هم بلدم
 
نفس نمی کشد هوا

قدم نمی زند زمین

سکوت می کند غزل

بدون تو فقط همین!
 
اينجا عشق قنديل مي بندد...

 با واژه هاي يخ زده نگفته بودي دماي نبودنت

 زير صفر است
 
همه چيز در زندگي عادت ميشود!

مانده ام چرا رفتنت

اين قانون را نمي پذيرد...!
 

از این به بعد از جلو به من خنجر بزنید دیگر پشتم جایی ندارد...!!!
 
در نگاه شیرین من فرهاد بودی، تیشه به ریشه ام زدی

تو مرا کوه دیدی، یا من تیشه ات را عشق...
 نمی دانم
 
چه قابیل وار

قلب عاشق هابیلیم را
قربانیه خودخواهیت کردی
نگران نباش

خودم دفنش کردم

تا مبادا تو هم انگشت نمای

تاریخ سنگدلان شوی...
 
سکـه ی زنـدگیـم شـیر نـدارد
امـــا...
همیـن خطـی کـه

مـرا بـه تـو وصـل نگـه می دارد را

بسـیـار دوسـت مـی دارم
 
بـــاران که می بارد همه چیز تازه می شود حتی داغ نبودن تــــو
 
همیشه در حالی که یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده

یه عالمه اشک توی چشماته

یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده
باید بگی: خب... خدافظ
 
خدايا ازت دلگيرم
به قولت وفا نکردی
گفته بودی حق انتخاب دارم
پس چرا انتخابم در آغوش دیگریست؟؟؟
 
خیالت تخت

چنان به خوابهایم سرایت کرده ای

که بی خیالت

هم آغوش هیچ تختی نمی شوم
 
نـگاهت را که از من میدزدی تــمام وجودم مثـــل بیـــــد تـــنهایی در بــــــاد میلرزد...
 خوب میدانستی...
چه گَنـــــــجی را برای تــــباهی ام بـدزدی
 
لعنت به همه ی قانون های دنیا که در آن شکستن دل پیگرد قانونی ندارد
 
باید خودم را ببرم خانه

باید ببرم صورتش را بشویم

ببرم دراز بکشد

دلداریش بدهم که فکر نکند

بگویم نگران نباش میگذرد

باید خودم را ببرم بخوابد

من خسته است
 
هنوز نمی دانم

کعبه دلت کجا پنهان است
دلم طواف می خواهد
 
من زخمــــــــهای بی نظیری به تن دارم

اما تو مهربان ترینشان بودی

عمیق ترینشان

عزیز ترینشان

بعد از تو آدمها

تنها خراشـــــهای کوچکی بودند بر پوستم

که هیچ کدامشان

به پای تو نرسیدند

به قلبم نرسیدند
 
سخت است هنگام وداع ، آنگاه که در می یابی چشمانی که در حال عبور است ، پاره ای از وجود تو را نیز با خود خواهد برد
 
هميشه ابرا ميبارن ولي آدما عاشق ستاره ها ميشن
نامرديه
اون همه گريه رو به يه چشمك فروختن
 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.